و چه زیبا گفت فروغ :



تنها صداست که میماند . . .



و امان از صدای ” تو ” که ابدی شد در گوش من !

باید مغرور بود،




دور از دسترس




باید مبهم بود و سرسنگیـن!




خاکـﮯ کـه باشـﮯ آسفالتت مـیکنند




و از رویت رد مـیشوند !

یه وقتایی تو زندگیت میرسه



که باید دستت رو بزنی زیر چونت...



و جریان زندگیت رو فقط تماشا کنی !



.
بعدشم بگی : به درکـــــ ــــــــ !!

چرا غمگینی ؟ : عاشق شدم




آیا عشق شیرین است ؟ : بله شیرین تر از زندگی




چرا تنهایی ؟ : ویژگی عاشق هاست



لذت تنهایی چیست ؟ : فکر به او و خاطرات او




چرا می روی ؟ : برای اینکه او رفت



دلت کجاست ؟ : پیش او




قلبت کجاست ؟ : او برده



پس حتما بی رحم بوده نه ؟ : نه اصلا




چرا ؟ : چون باز هم او را میپرستم . . .

از روزی میترسم که



با همه ی عشقی که به تو دارم ....



قید همه چیز را بزنم....





قید



" تو " و دوست داشتنت را...



آغوشت و تمام آرامشش را...



حس عاشقانه و دلتنگی هایم را...



تمام خاطرات باهم بودنمان را...



و شاید...



این عشق " یک طرفه " را ....




هر چند که میدانم دوست نداشتنت , دشوارترین کار دنیاست !

کاش یکی پیدا میشد که وقتی میدید



گلوت ابر داره و چشمات بارون ،




به جای اینکه بپرسه “چته ؟ چی شده ؟” ؛




بغلت کنه و بگه “گریه کن” …

وقتی رد پای مهربانیت را 



در قلب کسی باقی بگذاری 



همیشه بیشتر از حاضرین ، 




حاضر خواهی بود . حتی اگر غایب باشی ... !

ادعــــایِ بـــی تفـــاوتــــی سختـــــــــ استـــــــ



آن هـــم نسبتـــــــــ بـــه کســـی کــــه




زیبــــاتــــریـــن حـــس دنیــــا



 را بـــا او تجــــــربــــــه کـــرده ای...!

دیدید...!!!


نوشته‌هایی هستند که خواندنشان سنگین است


حالت را عوض می کنند. ضربان قلبت را بالا میبرند 


و پُراند از غم ِشیرین...


دوست داری مرورشان کنی 


و بعد هم یادداشتی پایش بنویسی .



اما بعضی نوشته‌ها سنگین‌تر‌اند...



نمیتوانی بیش از یکباربخوانیشان.



خط به خط که پایین میروی کلماتش ...



آوار میشوند بر سرت...



بر شانه‌هایت سنگینی می کنند "



بس که درد دارند بس كه تو را نوشته‌اند.

دلم میخواست یکی روداشتم ..



بعضی وقتا که مردم خستم می کردن ...



میومدکنارمو دستاشو میذاشت دوطرف صورتم ..



زل میزد تو چشمام ،میگفت ....



ببیـــــن .. تو منو داری ......!!

دلم میخواست یکی روداشتم ..



بعضی وقتا که مردم خستم می کردن ...



میومدکنارمو دستاشو میذاشت دوطرف صورتم ..



زل میزد تو چشمام ،میگفت ....



ببیـــــن .. تو منو داری ......!!

صدا بزن اسم منو


منتظرم ،


فقط به یک اشاره ای


من از دل شب اومدم ، از انتهای یک سکوت


تو چار دیواریه دلم ، محکوم شدم به این سقوط


بزار به این خاطره ها یه وقتایی سر بزنیم


از دل هر حادثه ای من و تو ما نمی شدیم....

لباس فرشتگان را مى پوشند،



آدم ها؛



هنگام قضاوت یکدیگر!