دلم می خواست
چقدر دلم می خواست
قطره ای باشم ، فقط یک قطره
قطره ای از خون ِ سرخ ِ تو....
در لابه لای تو ، در عمق وجودت رخنه کنم....
درون ِ قلب ِ پر پیچ و خمت
آویزه های احساسات را ببینم
گاهی بروی لبانت جاری شوم
گاه در چشمی باشم....
که جهان را با آن می نگری
می خواهم سیالیتم با تپش قلب تو
معنا بگیرد....
من در تو روان باشم....
چقدر دلم می خواست....
قطره ای باشم از خون ِ سرخ ِ تو....





































آدمک آخر دنیاست بخند √