اشتباه نکنیـــــد !


هیـــچ چیـــز ....

از هیــــچ کس ؛

بعیـــــد نیســـــــت ... !!!

دوست دارم یه تشکروقدردانی ازبچه های گروه یزرابکنم چون دربدترین شرایط پابه پای من بودندومنوتنها نذاشتندمشکلات زیادی پیش روداشتیم ولی بایاعلی گفتن تونستیم کارروبه سرانجام برسونیم.
عمواسمال دوست دارم به خاطرصداقتت.
عمومصطفی دوست دارم به خاطردلواپسی هایی که تونمایش داشتی.
قاسم دوست دارم به خاطردل نگرانی هات که نسبت به من داشتی.
خانوم شینی دوست دارم به خاطر احساس مسئولیتت.
شفیع دوست دارم چون آچارفرانسه من بودی.
محمدبیت سوده دوست دارم به خاطراحتراماتت.
محمدفلاحت دوست دارم به خاطرآزار دادنت.
خانوم مختاربنددوست دارم به خاطردل پاکت.
نیازجان دوست دارم یه خاطرنیازی که توکاربه توداشتم وهمچوشیردرکنارم ایستادی.
مهدی جان دوست دارم به خاطرتموم عکسهاوفیلمهایی که گرفتی.
اسکندری دوست دارم به خاطرباری که رودوشت داشتی.
جلیل دوست دارم به خاطررفاقتت.
وبچه های موسیقی دوستون دارم به خاطرتمام زحماتتون.
وافرادوست دارم به خاطرنور سوزوندنات.
وبه خاطرزحماتی که برای من کشیدین دست تک تک شمارومی بوسم.
واماتوحمیدسالاروندهمچوفامیلت خیلی سالاری.دوست دارم بامرام.
وتوعموعبدالرضااونقدرمقامت بالاست که هرچی دنبال واژه ای می گشتم که ازشماتشکرکنم پیدانکردم تنهادعایت می کنم وبرای فرزنددلبندت شفای عاجل ازخداوندمنان خواستارم.
کوچیک همه شماسعیدنگراوی

آیا تا به حال توجه نمودید که فقط یه ایرانی هست

که باطری کنترل رو با ضربه های مکرر

 مجبور به ادامه حیات می کند...؟!!

ﻣﺨﺎﻃﺐ ﺧﺎﺹ ﭼﯿﺴﺖ؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
ﭼﯿﺰ ﺧﺎﺻﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﻓﻘﻂ ﮐﺎﺭﺵ ﺍﯾﻨﻪ

 ﻣﺨﺎﻃﺒﺎﯼ ﻧﯿﻤﻪ ﺧﺎﺻﻮ ﻣﯿﭙﺮﻭﻧﻪ ﺧﻮﺩﺷﻢ ﻫﯿﭻ ﻏﻠﻄﯽ ﻧﻤﯿﮑﻨﻪ...

ﺧﺨﺨﺨﺨﺨﺨﺨﺨﺨﺨﺦ


آهنگ وبلاگ چطوره ؟

طرف اومده با عصبانیت میگه

این یارو زبون آدمیزاد حالیش نمیشه بیا تو باهاش حرف بزن

...نفهمیدم داره به من فوحش میده یا به یارو :|

دیروز یکی تو خیابون اومده بهم میگه آقا ما همدیگرو تو دوبی دندیدیم؟

بهش گفتم نه آقا من تاحالا دوبی نرفتم

برگشته میگه چه جالب منم تا به حال دوبی نرفتم حتما ۲نفر دیگه بودن

خدا با کیا شدیم ۷۰ میلیون:|

نا کرده گناه در جهان کیست ؟ بگو

آن کَس که گنه نکرده چون زیست؟بگو

من بد کنم وتو بد مکافات دهی

پس فرق میان من و تو چیست؟ بگو

چیزی نمیخواهَم جُـــزء . . .

یِڪـــ اُتاق تاریڪــ

یِڪـــ موسیقی بی ڪلام

یِڪـــ سیگــــــــــــار سـنــگـیــن !

یِڪـــ فِنجان قَهوه بہ تَلخے زَهر !

و خوابی بہ آرامی یک مَـــرگــــِ هَمیشِـــگـــــی . . . . !!

چه میخواهی زمن ای خالق و نقاش این هستی

که هرجا پا نهم بر عرش و فرشت در پیم هستی

به مسجد یا که میخانه ، دعا بردست و پیمانه

به وقت ذکر استغفار به عیش و نوش و در مستی

به هرجا که روم پوشیده نیست اعمال و رفتارم

من آنم که تو میبینی! تو آنی که خودت هستی؟؟

یه تابلوی بزرگ از عکس ِ جوونیای بابام رو دیواره خونمون آویزونه...

امروز پـــــــــدرم یه دست کت و شلوار نو پوشید رفت وایساد

 زیره تابلو گفت یه عکس ازم بگیر...

وقتی به عکس ِ بالایی و امروزه پدرم دقت کردم تازه فهمیدم

چقدر موهاش سفید شده...

الکی گفتم بابا یکم اونطرف تر وایسا عکست بهتر بیفته

دوس نداشتم خودشم ببینه که چقدر روزگار پیرش کرده

با زبانی سوخته در وحشت کابوس ها

قصه از خورشید می بافیم ما فانوس ها

کورسویی از خدا مانده است و پنهان کرده ایم

در شکاف دخمه ی این شهر دقیانوس ها

آفتابی نیست اما طبل نوبت می زنند

آسمان خواب است در بیداری ناقوس ها

جاده آنک در هوار مه گم است اما هنوز

می دمند آوارگان بی جهت بر کوس ها

پشت این رنگین کمان نور، حشر سایه هاست

پرده بردارید از پای این طاووس ها

دست بردارید از ما آی عیسایان کذب

دردهای ما شمایید آی جالینوس ها!

انتخابت چیست حالا؟ ماهی کوچک بگو!

تنگ و این کابوس ها؟ دریا و اختاپوس ها؟

دارم ميرم مسافرت با مامان خداحافظي كردم
بهش ميگم آب نميريزي پشت سرم؟
 ميگه حالا برو من سيفون رو برات ميكشم!!!! :|

من :|

مامانم :)

کل خانواده :))))))))))))

بابام : ایول بزن قدش :p

داداشم : خدایا این شادی از مانگیر

چند دقیقه دیگر وقت داری

تا به من نگاه کنی

به من ، به چشمانم ،

و به قلبی که برای تو می تپد

این شب و این باران

و تو ...

چند دقیقه دیگر وقت داری

تا به من نگاه کنی

پیش از آنکه کاملا تمام شوم...!

آنتوان دوسنت اگزوپری

تو مقصود بودی و جانم مسافر تو بود

چطور شد دلت راه امدنم را بست؟

نگاهت قبله و تنم سرازیر تو بود

چرا غضب چشمت پای لرزانم را بست؟

دستت اسمان و دلم تشنه پرواز بود

چگونه دستت گنجه ارزوهایم را بست؟

ارامشت ابدی و درونم طوفانی بود

چه طور قلبت راه اسایشم را بست؟

دلت رها و ازادیم اسیر لبخندت بود

کجا دلت راه بازگشتنم را بست؟

برنامه همایش بزرگ تئاتر خوزستان- همایش تئاتر اهواز..

از فردا بمدت چهار شب - 27 تا 30 شهریور

ساعت 19 پلاتو تالار آفتاب نمایش توپ، تنهایی، کات .. کاری از سعید گوهری

ساعت 21 در سالن اصلی تالار آٰفتاب نمایش "جبار" کاری از سعید نگراوی

بازیگران نمایش جبار :

اسماعیل جوان- مصطفی عطایی-محمد فلاحت-محمد بیت سوده-شفیع سعیداوی-فاطمه مختاربند-اکرم شینی

هنوز هم هستند دخترانی كه تنشان بوی محبت خالص می دهد..

نابند...

احساساتشان دست نخورده است ،

آری ، هنوز هم هستند ! نادرند ! كمیاب اند ! پاك اند !

روزی كه قرار می شود كنار گوش كودكی لالایی بخوانند ،

شرمشان از نام " مادر " نمی شود !

و زیر آغوش همسرشان ،

چشمانشان را نخواهند بست كه با رویای دیگری سر كنند...

سلام دوستان

اگه کم به وبلاگاتون سر میزنم نزنید به حساب نامردیم یا اینکه


فراموش کردنتون یه خورده مشغله کاریم بالاست


انشاالله به همه سر میزنم

بازم ببخشید

امروز صوب بیدار شدم به دوست دخترم


مسیج دادم باهم بریم خرید...


یهو یادم افتاد اِ من که دوست دختر ندارم..


هیچی دیگه زنگ زدم کنسلش کردم.:|

motelashi nashin az khande

دیشب پسرخاله خونمون بود!

یه پشه هی اذیت میکرد , پاشدم حشره کش


رو برداشتم بزنم یهو پسر خاله خیلی جدی:


کثافت! چه غلطی میکنی؟!

گفتم نترس روی بز اثر نمیکنه!

گفت این پشه چند دقیقه پیش منو نیش زد الان


خون من توی رگهاشه! حکم بچمو داره! بکشیش میکشمت!


هیچی دیگه نذاشت بکشمش!

صبح بلند شده هی میگه ویزی رو ندیدی؟!

منم یادم رفته بود! حیران نگاش میکردم!

گفت بچمو میگم!

فانوس در دست می گردم در پی کسی...

غافل از آنکه خورشید بر آمده

و دیگران دیوانه ام می خوانند!!

ولی این دیوانگان هر گز نمی فهمند

که نور کوچک فانوس یادگار شبهای با تو بودن من است...

کاش نفت فانوسم تمام نشود....