یه تابلوی بزرگ از عکس ِ جوونیای بابام رو دیواره خونمون آویزونه...

امروز پـــــــــدرم یه دست کت و شلوار نو پوشید رفت وایساد

 زیره تابلو گفت یه عکس ازم بگیر...

وقتی به عکس ِ بالایی و امروزه پدرم دقت کردم تازه فهمیدم

چقدر موهاش سفید شده...

الکی گفتم بابا یکم اونطرف تر وایسا عکست بهتر بیفته

دوس نداشتم خودشم ببینه که چقدر روزگار پیرش کرده