که تو اولین روز بغل دستیم به جای سلام گفت بگو پنکه
منم گفتم پنکه
در جواب گفت :
شورت بابات تنگه
و بعد اونقدر خندید که گوزید و وقتی عمق فاجعه رو فهمید
لحظه ای بنفش شد و بعد از شدت گریه عر عرش هوا رفت
و من توی تمام این مراحل با این چهره
:|
تنها در این تفکر بودم که چرا شورت بابای من تنگ است
و تنگ بودنش با پنکه چه علت دارد
:|
+ نوشته شده در یکشنبه پنجم شهریور ۱۳۹۱ ساعت 2:36 توسط ₪..مـــــحـــمــد..₪ √
|
آدمک آخر دنیاست بخند √
آدمک مرگ همین جاست بخند√
دست خطی که تو را عاشق کرد√
شوخی کاغذی ماست بخند √
آدمک بچه نشی گریه کنی√
همه دنیا سراب است بخند √
آن خدایی که بزرگش خواندی √
بخدا مثل تو تنهاست بخند √
فکر کن درد تو چه ارزشمند است √
فکر کن گریه چه زیباست بخند √
صبح فردا به شبت نیست که نیست √
تازه انگار که فرداست بخند√
تازه آنچه که یادت دادیم√
پر زدن نیست که در جاست بخند√
آدمک نــغمه آغاز نخوان √
به خدا آخر دنیاست بخند√
سلام دوستان خوشحالم که باز به وبلاگ خودتون سر زدین.سعی کردم هر چیزی رو که از هر نظر به دردتون میخوره رو اینجا جمع کنم امکانات وبلاگ رو هم تا حدی که تونستم اضافه کردم.برای اینکه محیط وبلاگ زیبانشان داده شود میتوانید تبلیغات سایت را close کنید.به امید اینکه لحظهای خوبی رو اینجا بگزرونید. راستی یه امکان جدید به وبلاگ اضافه کردم و اون گوگل پلاس هستش کسانی که از سوته دلان خوششون اومده برای حمایت از این وبلاگ روی +1 کلیک کنید و من رو توی گوگل محبوب کنید با تشکر. برای آشنای بیشتر با من میتونید به پروفایل من برید.