باد درخت خاطراتم را می لرزاند و من٬!



خیره کنان فقط می نگرم.



از میان تک تک این برگها انگار خاطرات شیرینم به زردی رفته



و کم کم سست شده اند.



خاطرات تلخ گویا سبزی و طراوت خود را حفظ کرده اند.



یک به یک برگهای زرد با وزش باد به زیر پای می افتند.




با عبور هر رهگذر از خاطرات زیبای من فقط خش خش به جای می ماند.



فقط می نگرم و حسرت روزها در دلم می ماند.



چه زود گذشت خاطرات خوب.



سارا