تلفن همراه پیرمردى كه توى تاکسی كنارم نشسته بود زنگ خورد

پیرمرد به زحمت تلفن را با دستهاى لرزان از جیبش درآورد، هرچه تلفن را در مقابل

صورتش عقب و جلو كرد نتوانست اسم تماس گیرنده را بخواند

رو به من كرد و گفت، ببخشید ، چه نوشته؟

گفتم نوشته،"همه چیزم"

پیرمرد: الو، سلام عزیزم...

یهو دستش را جلوى تلفن گرفت و با صداى آرام
و لبخندى زیبا و قدیمى به من گفت

 همسرمه♥♥