شاپرک در بغل شمع چه حالی دارد
آنقدر محو تماشای قفسها شده ایم
یادمان رفت که یاد دوست کردن چه صفایی دارد
وقتی گفتند:
"سلام "
...
" سلامتی می اورد"
از همان روز که به عشق گفتیم:
"سلام"
تا به امروز . . .
تب کرده ایم!
چه سلامی؟ !
چه علیکی ؟ !
خدا خیرتان دهد !
ما جوابی از عشق هم نگرفتیم ! ! !
منم بی تابم
مثل ابری که نمی باره منم نایی به گریه ندارم
مثل زمین خشک به انتظار قطره آب منم به انتظار ذره محبتم
وقتی نیستی پنجره بهانه برای وا شدن نداره
انگاری رو پنجره پرده سیاهی کشیدند چقدر دنیا تاره
بادی که برگ هایه تو کوچه خلوت رو جارو میکنه
و صدایی که سکوت رو میشکونه
و نگاه من که دنبال تو می گرده
وقتی نیستی ساده بگم خیلی سخته
وقتی نیستی همچو دریا پریشونم
غمی تو دل دارم و دلگیرم
مثل غروب
کجای قصه ات بودم؟
نمی دانم،نمی دانم!
مپرس حالم
که بیزارم
از این تکرار طوطی وار
و می ترسم
از این دستان خوش انکار
من و حسرت دو ده سال است می سازیم
مرا با غم رهایم کن
اسیر راه ِ بی راهم
بیا و سر به راهم کن
اگر دستت به نا محرم رسیده است
خیالت جمع،که من هم
به دستانم دل شب دارم اکنون
من و شب خویشی دیرینه داریم
غم خود را به یکدیگر سپاریم.
با همه بيگانگي ها ميروم
در سکوت سرد غمگين زمان
بي هدف بي يار و تنها ميروم
در سراشيبي که نامش زندگيست
مي روم شايد که در دشت بزرگ
باز يابم آنچه را گم کرده ام
چرا که عشق میداند آیین بزرگ کردنت را
بگذار عشق خاصیت تو باشد
نه رابطه خاص تو با دیگری
فرقی نمیکند گودال آب کوچکی باشی یا دریای بیکران
زلال که باشی
آسمان در توست
آدمک آخر دنیاست بخند √