احساس می کردم مال خودم باشی

حس قشنگی که ماه خودم باشی

شبها برای تو؛ باران غزل میگفت

احساس گرم تو قلبم برایم گفت

خوابی نه کابوسی

حس مرا خط زد

احساس میکردم

حس تو را بد کرد

ان دم نگاه تو محو کسی دیگه است

چشم تو گویی پوشیده وخسته است

بغضی مرا از خواب بیدار کرد ورفت

بغضی که چند روزی همراه قلبم است

فریاد می خواهم

در جنگلی تنها

فریاد از اینکه

حس تو با من هست

در جنگلی تنها فریاد می خواهم

تکرار میگردد حس و صدای من.

دلم جانت صدا میکرد

لبم باران دعا میکرد

نگاهم در پی چشمت

جهان را زیر پا میکرد

تنم سرد و غبارآلود تمنا از خدا میکرد

گهی دستم به سویت بود

گهی سستی به پا میکرد

دلم چونان مستان بود

زمین را جابجا میکرد

همه جسم و رگ و مویم

ز عشقت ناله ها میکرد



توبا چشمان چخماقت به سیلویم نظر کردی

به جانم اتش افکندی

شرارش بر دلم کردی

سپس خاکسترم کردی



من عشقت را پرستیدم

شرارت را چه بوسیدم

برای داغ عشق تو ز شعله ها نترسیدم



خدایا اتش ار این است

بسوزان که گنهکارم

اگر تو دوزخم باشی

من از فردوس بیزارم

عشـــــق یعنـی زنـدگی را باختـــــن

با دل خــوش کـــــوه غــــم را ساختن

با خبـــر از عاقبـــت تنهـــــــا شــدن

پیــش چشــم عاقلان رســـوا شــــدن

عشــــــق یعنی گریه و آه و فقــــان

چــــون عذاب و آتشی از آسمـــــــان

در فراغــــش بی کسی دربـــــدری

در کنــــارش با غـــریبـــی یــــاوری

عشق یعنی سوزوحسرت اشک ناب

سال و روزت لحظه های التهـــــــاب

همچــو مجنون با جهـــان بیــگانگی

پا نهــــــــــادن در ره آوارگـــــــــــی

عشــق یعنی درنظر زشــت زیباست

در جــوانی عمــــر شادی به فنــاست

بر زبانت مـزه ی شیــرین زهــــــر

خواب زیر ســـایه ای از تکــــــه ابر

عشــق یعنی خــــان هشـــتم ســد راه

چون فســـانه رستمی در نامه شـــــاه

آنچــــه خواهی ماندن یک قاصـــــــدک

آنچــــــه آید بادی از چـــــــرخ فلــــــک

عشــــق یعنـی لـــــذت پرپر شـــــدن

در سکـــوت و انزوا هم کر شـــدن

زندگی با عمــــــر کـــوتاه حبــــاب

ره به سوی قصــر نور اما ســــــراب

عشــــق یعنی در بیـــابان تشنـــــگی

چنــــد سـالی با غــــــم دل زنــدگــــی

پیش چشــــمت آرزوهـــــا ی تهـــی

خشــــــــت اول تا ثریا کـــــــج نهــی

عشـــــق یعنی در غمش پرسه زدن

با لــــب دل شعـــله را بوســــــه زدن

جمله سازی چیــن و دیوار و عبور

پای خســــــتـه ، بار سنگین ، راه دور

عشق یعنی قهــــر با عقــــــل و خرد

روی سینه طعــم تلـــــــــخ دســت رد

خشــم موج و قایق و کوســــه و باد

عشــــق یعنی واژه ای که نیســـت باد

عشق یعنی “عشــــــق” یعنی همین

معنیــــش بی ارزش اســت و کمترین

غرور با تکبر فرق داره ..

 غرور یعنی تو خودت رو واحد یک بدونی

و نفر مقابلت رو هم واحد یک .

غرور یعنی به خودت حق بدی

 به همون اندازه که به دیگران ..

تکبر یعنی از بالا به دیگران نگاه کنی..

غرور یعنی از رو به رو :)

تنها یک جمله هست از کتابهای درسی

که همیشه به خاطرم موند....

 از شر کسی که در خودش شخصیت

 اخلاقی و عزت نفس حس نمیکنه،

 در امان نباش ...

 به نظرم خطرناکترین آدمها ،

آدمهای بی غرورند..

 کسانی که چیزی برای از دست دادن ندارند.

پروسه درس خوندن من :
.
.
..
.
....
.
.
.
.
.
.

.
گرفتن مشکلات و نواقص گل های قالی

جمع کردن آشغال های ریز و درشت اطراف زمین

... خاک گیری گوشه های موبای

گرفتن چندین عکس با گوشی از خودم در حالت های مختلف ژست درس خوندن

... اس ام اس بازی با بچه های كلاس که هر کدوم چه قدر درس خوندن

خوندن یادگاری های جزوه که رفقا سرکلاس نوشتن

و در آخر هم خسته شدم و رفتم یه چیزی بخورم :|

وای که چقد این صفحه iphone زود کثیف میشه اه اه اه

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.


متوجه شدین iphone خریدم یا نه ؟

زندگی دفتری از خاطرهاست


یک نفر در دل شب یک نفر در دل خاک


یک نفر همدم خوشبختی هاست


یک نفر همسفر سختی هاست


چشم تا باز کنیم عمرمان میگذرد


ما همه همسفر و رهگذریم


آنچه باقیست فقط خوبیهاست

کاری نکنیم که روزی، جایی‌،

به مادرانمان گوییم چقدر شکسته ای مادر

آن‌ها یک دفعه و زود نمیشکنند،
ما‌ها دیر به دیر نگاهشان می‌کنیم...

خیلی وقته دلم تنگ شده واسه کسی که بهش بگم :

7 صبح اگه بیدار بودی بیدارم کن !

اگه رفتم پشت خطش قطع کنه و بگه : جونم ....

اگه باهاش قرار گذاشتم زودتر از من بیاد ،

یواشکی از تلفن خونه بزنگه بهم !

دوستاشو بپیچونه بخاطر من ....

منو با تنهاییام ؛ تنها نذاره !

خیلی وقته دلم تنگ شده ... !!!

کم سرمایه ای نیست ؛

داشتن آدمهایی که حالت رابپرسند !

ولـی ....

از آن بهتر داشتن آدمهاییست ،

که وقتی حالت را میپرسند ؛

بتوانی بگویی :

خوب نیستم ... !!

بعد سالها داشتم واسه تجدید خاطره با مامان بزرگم منچ بازی می کردم!

دو دست بردمش دست سوم کُری میخوندم واسش!

من:ننه پیر شدی..گذشت اون زمون که منُ میبردی!

مامان بزرگم: پیر مادرزن نداشتته...

تو بزرگ شدی دیگه نمیتونم کلاه سرت بزارم....

بچگیا خرفت بودی گولت میزدم میبردمت ....

من :| مامان بزرگ :)))

اینا به کنار،تا میخواستم مهره اشُ بزنم میگفت زورت به من پیرزن رسیده؟؟

وقتی میزدم می گفت: وقتی نوه ام بهم رحم نمیکنه باید از بقیه چه توقعی داشته باشم..

دختری که مسخره بازی درمیاری نیگات می کنه

و چشمهاش برق می زنه و زیر لب می گه عزیزم...!!

 دختری که روسری بد رنگ رو که

 براش خریدی سر می کنه و میاد به دیدنت...!!

 دختری که وقتی قدم می زنید

 و یه پسر خوش تیپ تر می بینه،

 خودش رو بیشتر می چسبونه بهت...!!

 دختری که وقتی از همه شاکی هستی

و داد می زنی ، هیچی نمی گه، فقط آروم دستتو می گیره...!!

دختری که تولدش براش یه شاخه گل می خری ،

 با یه لبخند غمگین می گه مهم خودتی...!! ا
.
دختر نیست :)))

فرشته است لامصب :)))

قدرشو بدونید ...

delam tange mese abraye tire

toye hesi mese zendoon asire

too az ehsase man chizi nemidoooni


ke dari bi khodi mano miranjooni


ye emshab jaye man bash jaye ooni ke cheshmash be dar khoshk shod


vali eshghesh nayoomad


ye emshab ham safar bash mese man dar be dar bash jaye oon ke be


donya poshte pa zad


bayad kari koni aroom begiram


bayad yek lahze dastato begiram


bayad bargardi baz emshab be in khoone


bayad in lahzeha yadet bemone


ye emshab male man bash male mardi ke be joz


daste to panahi nadare


bezar yadet biaram chejoori bi gahraram dele man gheyre to rahi nadare,,,!


man az to yad gereftam tamoome zendegimo


hala ba ki begam gheseye vabastegimo


roo dooshe ki bezaram ye donya khastegimo


bayad kari koni to bazam mese ghadima be ham khire beshan



cheshaye khis o ashkiye ma ye emshab ke


tanham bayad bargardi inja


bayad kari koni aroom begiram


bayad yek lahze dastato begiram


bayad bargardi emshab baz be in khone


bayad inlahzeha yadet bemoone ...!

http://eupm.vpsq.net/images/6b20716fbd5b.jpg

یکی از دوستام اون موقعی که تازه ازدواج کرده

 بود تعریف میکرد:

یه شب با خانومم رفتیم خونه ی عموم مهمونی.

بعد از شام با کلی اصرار مارو نگه داشتن !

موقعِ خواب پسرعموم واسه مون رختخواب می آورد،

چن بار رفت و اومد ،

خانومِ مام اومد کلی تشکر کنه گفت :

به خدا ما شرمنده ی شما شدیم امیر خان بابتِ

جــا کِشــیــتون !!!

رفیقم میگه هنوزم بعد از 3سال خانومم

جلوی چشمِ پسر عموم آفتابی نمیشه..!

پا به پات اومد

پا به پاش

باهاش بیا

نگاهش کن

بزرگ که شده ایی

از بزرگی اوست و آبروهایی که برایت ذخیره کرد

اکنون تویی که

قرار است

پای و دست و چشمش باشی

برایش آنی باش

که شایسته اوست

پا به پایت قدم برداشت

تا قدم برداشتن را یاد بگیری

قدمش را استوار کن

ارزشش را بدان

مـــادر...!

از اسرائـیل تقـاضا داریـم اگه حمـله کرد،

 خونـه هایـی که روشـون دیـش هسـتو

 بمـب ننـدازه، اونـا با اینــا نیـستن ...!

روايت داريم تو جهنم ناهار ديزي با دوغ فراوون ميدن،

 بعد ناهار كه چشات سنگين ميشه

و خوابت ميگيره تا مياي چرت بزني

يه فرشته بنام كرمائيل مياد نخ ميكنه تو دماغت!!! =))

واسه بازی پرسپولیس و فولاد رفته بودم استادیوم ،
 اخرای بازی بود که یکی از دوربینهای
صدا سیما زوم کرده بود روی من بیچاره
 و داشت زنده ، تصویرم رو پخش میکرد!!

من از خدا بیخبر هم انگشتم رو تا ته
کرده بودم تو دماغم و 360 درجه میچرخوندم ...
بعد انگشتم رو در اوردم و مالیدم به لباس نفر کناریم!!

بعد از چند لحظه مهرناز باهام تماس گرفت

 و با گریه بهم گفت :

خاک تو سرت ، بی فرهنگ.!
فقط میخواستی ابروی من رو جل
و دوستام ببری...

دیگه یه لحظه هم نمیخوام ببینمت!!

 تا اومدم بگم چی شده زرتی قطع کرد!!

هنوز گوشیم رو تو جیبم نزاشته بودم که

 بابام تماس گرفت و گفت:

حالا به جا دانشگاه میپیچونی میری فوتبال ببینی اره !!!

امشب اومدی خونه اون دماغت رو صاف میکنم ،

 پسره ی بی شخصیت!!

اونم زارت قطع کرد!!

دوباره گوشیم صداش در اومد.

اینبار جاسم بود... دوستم.. گفت:

اقا چه صحنه ای بود... کلی خندیدیم با بچه ها...

یادت باشه اومدی یه دکتر زیبایی بهت معرفی کنم ،

اون دماغت رو عمل کنی!!

زارت قطع کرد!!

هنوز تو شوک حرفای این سه نفر بودم که دیدم ،

 نفر کناریم داره با عصبانیت نگام میکنه

 و یهو یه کشیده ی محکم خابوند تو گوشم و گفت:

تا تو باشی دفعه ی بعد اشغالای دماغت

 رو با لباس این و اون پاک نکنی!!
.
.
.
یعنی اگه من دستم به اون فیلم بردار برسه

تو هر چه میخواهی باش اما ... ادم باش!!

چه قدر نشنیدن ها و نشناختن ها و نفهمیدن ها است

که به این مردم،آسایش و خوشبختی بخشیده است!!!

...مگر نمیدانی بزرگترین دشمن آدمی فهم اوست؟

پس تا میتوانی خــــــــر باش تا خوش باشی.

امروز گرسنگی فکر از گرسنگی نان فاجعه انگیزتر است.

برای خوشبخت بودن به هیچ چیز نیاز نیست جز نفهمیدن!!!

گاهی میرم ارام و بی صدا روی


صندلی های چوبی کافه باران مینشینم و


به صدای زمزمه های که عجیب ارامش


بخش است گوش میدهم ...


مروز کوتاه چند خاطره ...


دو میز چسبیده بهم ...


هشدار برای سکوت


دوستایی های که حالا نامی بیش ازشان نمانده ...


همه چیز زود خاطره میشود ...


زودتر از انچه ما فکرش را میکنیم ...

:
لحظه هاتون اروم


نیاز

گاهی عمر تلف میشود ؛

به پای یک احساس ....

گاهی احساس تلف میشود ؛

به پای عمر !

و چه عذابی میکشد ،

کسی که هم عمرش تلف میشود ؛

هم احساسش ...

همیشه یک ذره حقیقت پشت هر"فقط یه شوخی بود " هست.



-یک کم کنجکاوی پشت" همین طوری پرسیدم " هست.



-قدری احساسات پشت"به من چه اصلا " هست.



-مقداری خرد پشت " چه بدونم" هست.



-و اندکی درد پشت" اشکالی نداره" هست.

اشکالی نداره...
.
.
.
..

دوستم دخترم ازم پرسید : من یا فیس بوک ؟؟??
..
..
..
..
..
..
..
..
..
..
بعضی وقتا واقعا دلم واسش تنگ میشه دختر خوبی بود

من یه زمانی جز اقلیت های هندی بودم . . .

آخه یه گاوی رو به عنوان عشق می پرستیدم !!!!!!

شما رو نمی دونم

این تو هستی که کنار من زار آمده ای

جان فدای تو که با من به کنار آمده ای

باور از بخت نبودم که ببینم روزی

تو دل آزار کنار من زار آمده ای

این تویی ای سر زلف تو قرار دل من

که بسوی من بی تاب و قرار آمده ای

بخت بیداری و مهتاب شب تنهایی

صبح امیدی و بعد از شب تار آمده ای

نظری نیست دل افروز ترا صبح بهار

تو دل افروز تر از صبح بهار آمده ای

دلم از آتش هجران تو خاکستر شد

سر این کشته طبیبا به چکار آمده ای

بر سر سنگ مزارم مکن از اشک دریغ

خود تو دانی بسر سنگ مزار آمده ای

پای بر چشم فریدون بنه ای مایه ناز

کاین تو هستی که کنار من زار آمده ای

رفتار عاشقانه ی "زن" را بایــد از دلتنگیش فهمید...

از شـــوق و بی تابیـش برای دیدار...

از حس کودکانه اش برای آغــــــــوش...

از خجالتش برای بوسـه گرفتن...

"زن" بـی دلیل بهانه نمی گیرد...

شاید بهانه ی نداشتن "دستانِ گرمـی" را دارد

که دستانش را بگیرد...

دلم بشكنه حرفی نیست حقیقت رو ازت میخوام
بهم راحت بگو میری حالا كه سرده رویاهام

نمیدونم كجا بود كه دلت رو دادی دست اون
خودت خورشید شدی بی من منم دلتنگی بارون

یه بار فكر منم كن كه دلم داغون داغونه
تو میری عاقبت با اون كه دستام خالی میمونه

دلم بشكنه حرفی نیست فقط كاش لایقت باشه
میرم از قلب تو بیرون كه عشقش تو دلت جا شه

دلم بشكنه حرفی نیست اگه تو یار و همراشی
ولی میشد بمونی و كمی هم عاشقم باشی

نمیدونم كجا بود كه دلت رو دادی دست اون
خودت خورشید شدی بی من منم دلتنگی بارون

همه فكرش شده چشمات گاهی دستاتو میگیره
یه وقت تنهاش نذاری كه مث من میشه میمیره

دلم بشكنه حرفی نیست فقط كاش لایقت باشه
میرم از قلب تو بیرون كه عشقش تو دلت جا شه

*** مازیار فلاحی - دلم بشکنه حرفی نیست ***

بابا گفتن ابــــروی کلفـــت مُده،

نه اینکه کل پیشونی رو ور دارن موکـــت کنن!

والا یهو برمیگردم تو صورتِ یه سری

 ازین بچه ها حس میکنم دارم با کیـــــوی حرف میزنم! :|

مسئولین رسیدگی کنن

روز قيامت بخاطر بار سنگين گناهام،

گفتم خودم محترمانه برم جهنم!

داشتم ميرفتم كه يكى از ملائكه داد زد: كجا؟

گفتم: دارم ميرم جهنم!

گفت: اهل كجايى

گفتم: ايران

گفت: بيا برو بهشت! فكر كردى تاحالا كجابودى؟!

سرگذشت یک شلوار در اصفهان

شلوار

"شلوارک"شرت"دم کنی"دستمال".دستگیره"نخ دندون!!!